جدول جو
جدول جو

معنی کج مج - جستجوی لغت در جدول جو

کج مج
کژ مژ، بسیار خمیده و معوج
تصویری از کج مج
تصویر کج مج
فرهنگ فارسی عمید
کج مج(کَ مَ)
بسیار خمیده و معوج. (ناظم الاطباء). کج و کوله. کج و معوج.
- کج مج رفتن، معوج و ناراست رفتن. (ناظم الاطباء) :
کج مج می رود این چرخ بسی بی تاب است
پشت آئینۀ افلاک مگر سیماب است.
سالک یزدی (از آنندراج).
- خط کج مج، خط پیچاپیچ. که بر استقامتی نباشد. که جزخطوط هندسی باشد:
بنگر بدان درخش کز ابر کبودفام
برجست و روی ابر بناخن همی شخود
چون کودکی صغیر که با خامۀ طلا
کج مج خطی کشد به یکی صفحۀ کبود.
ملک الشعراءبهار.
، سخن پیچیده و گفتار ناهموار و غلط. (ناظم الاطباء).
- کج مج زبان، کژمژزبان. (یادداشت مؤلف). آنکه سخنش فصیح نباشد و زبانش به کلمات خوب جاری نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- کلید کج مج، کنایه از زبان است:
کاش بودی قوت آنم که آهی برکشم
کز کلید کج مج من قفل گردون واشدی.
مسیح کاشی (از آنندراج).
، پرحرفی کودکان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کج مج
کج معوج: (کاش بودی قوت آنم که آهی بر کشم کز کلید کج مج من قفل گردون و اشدی) (مسیح کاشی)، آنکه فصیح نباشد و کلمات را نیکو ادا نکند، بطور کج و معوج کجکی
تصویری از کج مج
تصویر کج مج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ مَ)
کج مج:
- کج مژزبان، غیرفصیح:
طفل چهل روزۀ کج مژزبان
پیر چهل ساله بر او درس خوان.
نظامی.
و رجوع به کج مج و کج مج زبان شود
لغت نامه دهخدا
کج معوج، آنکه فصیح نباشد و کلمات را نیکو ادا نکند، بطور کج و معوج کجکی: (کج مکج میرود این چرخ بسی بی تاب است پشت آیینه افک مگر سیما بست) (سالک یزدی)
فرهنگ لغت هوشیار
کش و قوس، کج و معوج
فرهنگ گویش مازندرانی